love&hate

آری آغاز دوست داشتن است..
گرچه پایان راه ناپیدااست..
اما من دگر به پایان نیندیشم..
که همین دوست داشتن زیباست!

 

فروغ فرخزاد

نوشته شده در یک شنبه 12 دی 1395برچسب:,ساعت 20:49 توسط ardavan| |

دلم گرفته از این مردم سرد از این روزگار کثیف همه هستند تا شادی اما هنگام غم ذره ذره از تو دور میشوند طوری که خودت هم نمیفهمی اما تا به خود می ایی میبینی همه از تو گذشته اند تنهای تنهایی دلت میخواهد انتقامت را بگیری اما بیشتر در نفرت غرق میشوی باید از نو خودت را بسازی اما اینبار با کوهی از تجربه اما باز اشتباهی میکنی دیگر هیچ کس را در زندگی ات راه نمیدهی چون نمیفهمی این خاصیت مردم است از دنیای واقعی به دنیای مجازی پناه میبری جایی که همه خوبند همه به هم مهر میورزند همه خودشان هستند هیچ کس نقابی بر صورت ندارد سپس در دنیای مجازی فرو میروی 

چرا 

چرا ما اینگونه ایم 

چرا در دنیایی که به چند سرور وصل است در دنیای آهنی اینقدر خوبیم اما در دنیای واقی ذنیای زیبای عشق گل درخت با هم اینگونه رفتار میکنیم همه در کنار یکدیگر همچون سنگی سرد میگذریم و به هم نارو میزنیم چرا چرا همیشه از پشت این کیبورد سرد هوای یکدیگر را ذاریم اما در دنیای واقعی به نحوی پشت یکدیگر را خالی میکنیم که دوستمان به بد ترین نحو ضربه بخورد 

دلم میخواهد روزه سکوت بگیرم خسته شدم از بس فریاد زدم و کسی نشنید

متنفزم از این دنیای سرد مجازی

فکر کنید. فقط کمی .همین برای من کافی

فکر کنید

 

 

اردوان شریعتی 8/4/1393

ساعت 18/30

نوشته شده در یک شنبه 8 تير 1398برچسب:,ساعت 18:20 توسط ardavan| |

 تو کجایی ای سهراب!


آب را گل کردند چشمها را بستند و چه با دل کردند.....


صبر کن ای سهراب!


گفته بودی قایقی خواهم ساخت.....


قایقت جا دارد؟!


من هم از همهمه ی اهل زمین دلگیرم..........

نوشته شده در یک شنبه 26 خرداد 1392برچسب:,ساعت 14:9 توسط ardavan| |

 معشـــــوقه ای پیداکرده ام به نآم روزگآر


این روزهـــــآ سخت مرآ درآغـــــوش خویش به بآزی

گرفـــــته است ...!!!

نوشته شده در جمعه 27 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 20:15 توسط ardavan| |

 همــه ی مـــا

فقــط حســـرت بــی پــایــان یــــک
اتفــــاق ســـاده ایـــم
کــــه جهــــان را بـــی جهــــــت ،
یــــک جــــور عجیبــــی جــــدی گرفتـــــه ایــــم...

 

 

مرا دوست داشته باش

ولی تجربه ام نکن

برای اموختن.......

ابزارمناسبی نیستم...

نوشته شده در جمعه 27 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 20:14 توسط ardavan| |

 فریاد زدم دوستت دارم صدایم را نشنیدی!

اعتراف کردم که عاشقم ، جرم مرا باور نکردی!

گفتم بدون تو میمیرم ، لبخندی تلخ زدی !

از دلتنگی ات اشک ریختم ، چشمهای خیسم را ندیدی!

چگونه بگویم که دوستت دارم تا تو نیز در جواب بگویی که من هم همینطور!

چگونه بگویم که بی تو این زندگی برایم عذاب است ، تا تو نیز مرا درک کنی!

صدای فریادم را همه شنیدند جز او که باید میشنید!

اشکهایم را همه دیدند!

آشیانه ای که در قلبت ساخته ام تبدیل به قفسی شده که تا آخر در اینجا گرفتارم!

گرفتار عشقی که باور ندارد مرا ،

فکر میکند که این عشق مثل عشقهای دیگر این زمانه خیالیست ، حرفهای من بیچاره دروغین است!

حالا دیگر آموخته ام که کلام دوستت دارم را بر زبان نیاورم ، دیگر اشک نریزم و درون خودم بسوزم !

اگر دلتنگت شدم با تنهایی درد دل کنم و اگر مردم نگویم که از عشق تو مردم !

اما رفتنم محال است ، عشق که آمد ، دیگر رفتنی نیست ، جنون که آمد ، عقل در زندگی حاکم نیست!

آنقدر به پایت مینشینم تا بسوزم، تا ابد به عشقت زندگی میکنم تا بمیرم !

گرچه شاید مرا به فراموشی بسپاری ، اما عشق برای من با ارزش و فراموش نشدنیست است!

هنوز دوستت دارم عشقم

نوشته شده در پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:,ساعت 20:56 توسط ardavan| |

 با عرض سلام خدمت تمامی بازدید کنندگان عزیز وبلاگ خودتون خبر خوشی دارم اون هم اینه که فروم(انجمن) وبلاگ افتتاح شد اگه مایلید میتوانید مراجعه نمایید و در جمع کردن فروم به من کمک کنید

میدونید که انجمن یکی دو نفره لطفی نداره

برای مراجعه به آدرس زیر رجوع فرمایید

www.ardavan.loxblog.com/forum

 

دوست دار شما اردوان

نوشته شده در شنبه 19 اسفند 1398برچسب:,ساعت 19:1 توسط ardavan| |

 بین رویاهای هر شب جستجویت می کنم

 

گل عشق منی هر لحظه بویت می کنم

 

برگ برگ خاطراتم را خزان بر باد داد

 

ای بهار باغ رویا آرزویت می کنم

 

یک بغل شعر و غزل را از نگاهت چیدم و

 

این غزلها را فدای آرزویت می کنم

 

سبز در رویایم امشب گر شوی ای صبح جان

 

با دل رنجیده ی خود رو به رویت می کنم

 

دوستت دارم ولی من با تمام قصه ها

 

خویش را قربان یک تار مویت می کنم

 

لایقت شاید نباشد لیک یک شب عاقبت

 

آبرویم را فدای آبرویت می کنم

نوشته شده در سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:,ساعت 19:18 توسط ardavan| |

 غبطه می خورم ...

به " او "

که بیشتر از من

کنار تو نفس می کشد...!

نوشته شده در سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:,ساعت 19:16 توسط ardavan| |

 تـو چـه مـیفـهـمـی از روزگـارم ....

از دلـتـنـگـی ام ...

گـاهـی بـه خـدا الـتـمـاس مـیـکـنـم ...

خـوابـت را بـبـیـنـم ...

مـیـفـهـمـی ؟!!

فـــــقــــــط خـــوابــــــت را !!!

 

++ من،عاشقانه هایم را در گوشِ نسیمی زمزمه کردم که از حوالی چشـــــــــمانِ تو عبور می کرد...

++ با مرورِ تو هیچ چیز عوض نمی شود تنها تو را از بَر می شوم!

نوشته شده در سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:,ساعت 19:14 توسط ardavan| |

  حتی اگر حرفی هم نبود

 

شماره ام را بگیر و فقط بخند

وقتی میخندی

زمان می ایستد 

ودر زیر پوستم انگار پرنده ای 

برای رهایی پرپر میزند  

 

++ اگر مرده‌ای، بيا و مرا ببر و اگر زنده‌ای هنوز لااقل خطی، خبری، خوابی، خيالی ...بی‌انصاف

++ راست می گفتی !من به درد تو ... نمی خوردم !ولی به درد تو من ! نمی مردم ؟
 
++ همین که تو میدانی دوستت دارم کافیست بگذار خفه کند خودش را دنیا...
نوشته شده در سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:,ساعت 19:8 توسط ardavan| |

 

 ،عشق یعنی سوختن تا ساختن ،

عشق یعنی عقل و دین را باختن ،
عشق یعنی دل تراشیدن ز گل ،
عشق یعنی گم شدن در باغ دل ،
عشق یعنی تو ملامت کن مرا،
عشق یعنی می ستایم من تو را ،
عشق یعنی در پی تو در به در ،
عشق یعنی یک بیابان درد سر،
عشق یعنی با تو آغاز سفر ،
عشق یعنی قلبی آماج خطر،
عشق یعنی تو بران از خود مرا ،
عشق یعنی باز می خوانم تو را ،
عشق یعنی بگذری از آبرو ،
عشق یعنی کلبه های آرزو،
عشق یعنی با تو گشتن هم کلام ،
عشق یعنی شاخه ای گل در سبد ،
عشق یعنی دل سپردن تا ابد ،
عشق یعنی سروهای سر بلند ،
عشق یعنی خارها هم گل کنند،
عشق یعنی تو بسوزانی مرا ،
عشق یعنی سایه بانم من تو را ،
عشق یعنی بشکنی قلب مرا ،
عشق یعنی می پرستم من تو را،
عشق یعنی آن نخستین حرفها ،
عشق یعنی در میان برفها ،
عشق یعنی یاد آن روز نخست ،
عشق یعنی هر چه در آن یاد توست ،
عشق یعنی تک درختی در کویر ،
عشق یعنی عاشقانی سر به زیر،
عشق یعنی بگذری از هفت خان ،
عشق یعنی آرش و تیر و کمان ...

عشق یعنی بی پروا شدن سعی از قطره تا دریا شدن

نوشته شده در جمعه 27 بهمن 1391برچسب:,ساعت 21:41 توسط ardavan| |

 

در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟

 

مثل آرامش بعد از یک غم ، مثل پیدا شدن یک لبخند

 

مثل بوی نم بعد از باران ، در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟

 

من به آن محتاجم !

نوشته شده در سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,ساعت 16:38 توسط ardavan| |

 

 

 

 

Spy Emergency یک نرم افزار ضد جاسوس افزار، ضد بدافزار و آنتی اسپم است که می تواند با سرعت و امنیت بالا تمامی جاسوس افزارها، بدافزارها ، اسپم ها و دیگر خطرات اینترنتی را از روی کامپیوتر شما حذف کند. Spy Emergency از کامپیوتر شما در برابر هزاران آلودگی مختلف و نرم افزارهای خطرآفرین شما جاسوس افزارها، آگهی افزارها، اسپم ها، ویروس ها، تروجان ها، کرم ها، هایجکرها، ابزارهای کنترل از راه دور، اجرای ActiveX ، شماره گیرها، Smuware، Keylogger ها ، ابزارهای Data Minning، تولبارها، کوکی های ردیاب، مرورگر، BHO ها و غیره محافظت می کند. Spy Emergency سرعت کامپیوتر مشا را کاهش نداده و برخلاف دیگر نرم افزارهای هم خانواده امنیت کاملی را بدون تاثیر در کارآیی سیستم برای شما فراهم می کند. این نرم افزار هم اکنون بیش از ۹۸۵۰۰۰ خطر را در پایگاه داده های خود ثبت کرده و تشخیص می دهد. آپدیت های کم حجم و منظم آن ، سرعت دانلود آپدیت ها را کاملا کاهش می دهد.

امکانات :
-    پشتیبانی از مرورگرهای IE، Firefox و Opera
-    اسکن حافظه سیستم، رجیستری، دیسک ها
-    ابزار آنتی اسپم داخلی
-    اسکن دایرکتوری های سیستم
-    اسکن کوکی های ردیاب
-    اسکن فایل های Host
-    اسکن برای پیدا کردن Hijacker ها
-    تشخیص بدافزارها از روی کارکرد آنها
-    تشخیث بدافزارهای چند شکلی
-    رابط کاربری با پشتیبانی از خط فرمان
-    تعمیر خودکار LSP stack
-    سپر محافظ حافظه که جلوی جاسوس افزارها را قبل از اجرا می گیرد.
-    سپر محافظ در برابر نصب بدافزارها
-    سپر محافظت مرورگر شامل سپر محافظت Homepage
-    سپر محافظت در برابر کوکی های ردیاب
-    آپدیت خودکار پایگاه داده ها
-    پشتیبانی از زمان بندی
-    تنظیمات ساده نرم افزار
-    رابط گرافیکی ساده و ابتکاری
-    اسکن Shell Extension ها
-    پشتیبانی از پوسته ها و زبان های مختف
-    و …

البته قابل ذکر است این نرم افزار فوق العاده از سایتwww.p30day.comشده است.برای دانلود به ادامه مطلب رجوع کنید. 


ادامه مطلب
نوشته شده در دو شنبه 4 دی 1391برچسب:,ساعت 21:11 توسط ardavan| |

سلام دوستان و عزیزانی که افتخار دادید و از وبلاگ من دیدن کردید میخواستم نکته ای رو ذکر کنم که برای دیدن تمام مطالب وبلاگ در بخش آرشیو مطالب به پست های ماه های گذشته مراجعه کنید. دوستدار شما مدیر وبلاگ

نوشته شده در شنبه 13 آبان 1398برچسب:,ساعت 13:16 توسط ardavan| |

متن در ادامه مطلب


ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 13 آبان 1391برچسب:,ساعت 13:8 توسط ardavan| |


ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 12 آبان 1391برچسب:,ساعت 18:35 توسط ardavan| |


ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 12 آبان 1391برچسب:,ساعت 18:33 توسط ardavan| |

بیا ادامه مطلب رو ببین


ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 12 آبان 1391برچسب:,ساعت 18:30 توسط ardavan| |

 

آخرین دفعه باشه که اینجوری دلتنگ میشی

 

فهمیدی؟؟؟؟انقدرگریه نکن،انقدرنفس نفس نزن

 

اون دیگه رفته

 

تموم شد

 

بس کن

 

نذاربادیدن حال توبیشترعذاب بکشم

 

اگربه فکرت بودتنهات نمیذاشت،نمیرفت ودیگه حتی پشت سرش روهم نگاه نکنه

 

اگرحتی یکم ارزش واست قایل بودلااقل یه خبری ازت میگرفت

 

گفتم انقدرزجه نزن

 

تمومش کن

 

اون دیگه رفته وبرنمیگرده،یاطاقت بیاریاهمینجا زندگیتوتموم کن

 

چون منم دیگه طاقت ندارم ای دل صبورم

نوشته شده در یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:,ساعت 18:46 توسط ardavan| |

 

دلم تنگه...دلم واسه اونی که همیشه می گفت دلتنگ نباش تنگه...

دلم واسه اونی که همیشه میگفت همه چیزدرست میشه،نگران هیچی نباش تنگه...

کاشکی حتی میشدیه نشونی ازش پیداکنم

کاشکی حتی میشدحرف دلموبهش بزنم وبگم که دوستش دارم

خیلی زودگذشت...

عشقی که فکرشومیکردیم سالهای سال میمونه،تاهمیشه...خیلی خیلی زودگذشت

یه روزبرگشت بهم گفت:

ازت نمیخوام که باهام باشی،نمیخوام بازم برگردی پیشم،فقط بهم بگوهنوزهمون حس قدیم روبهم داری؟؟؟؟هنوزم همونقدرواست مهمم؟؟؟

دوست داشتم بگم آره

توعشق منی،اما...

بهش گفتم:تمومش کن

داری منوگیج میکنی

بس کن

تقصیرخودم بود

واون رفت ورفت ورفت

حتی برنگشت تابگه خداحافظ

حتی برنگشت تابهم بگه مثل همیشه مواظب خودت باش

اون رفت

وتمام

نوشته شده در دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:,ساعت 19:24 توسط ardavan| |

برو ادامه مطلب پشیمون نمیشی


ادامه مطلب
نوشته شده در دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:,ساعت 19:11 توسط ardavan| |

می خواهم برگردم به روزهای کودکی

آن زمان ها که :

پدر تنها قهرمان بود

عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد

بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود

بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند

تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند.

تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود

و معنای خداحافـظ، تا فردا بود

نوشته شده در دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:,ساعت 19:7 توسط ardavan| |

 

تنهایی،کلمه ای تکراریست که دربارش کاغذهای زیادی سیاه شده

به نظرمن هیچ مشکلی بالاترازاین نیست که دوروبرت رونگاه کنی وجمعیتی ازآدمهای جورواجور روببینی،اماحتی نتونی دهنت روبازکنی ودست دوستی به کسی بدی وحرف دلت روبهش بزنی

نوشته شده در دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:,ساعت 19:4 توسط ardavan| |

 

باسکوت خیلی از مشکل ها خود به خود حل میشه:وقتی می خوای

 کسی ندونه عاشقی،وقتی بخوای هیچکس نفهمه دلگیری،وقتی

نخوای کسی بدونه ازش بدت میاد و حتی وقتی که داری تو تنهایی پر پر

میزنی...سکوت چقد میتونه به ادم کمک کنه وقتی به وقتش ازش

استفاده کنی،اما...خیلی وقت ها نباید سکوت کرد و ما سکوت می

کنیم،مثل وقتی که اخرین فرصت را برای گفتن دوستت دارم از دست

می دهی...

نوشته شده در سه شنبه 7 شهريور 1391برچسب:,ساعت 14:59 توسط ardavan| |

برای دیدن سایر عکس ها و زندگینامه یاس به ادامه مطلب بروید


ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 27 خرداد 1391برچسب:,ساعت 20:32 توسط ardavan| |

 

پیش گفتار
نقش های بازمانده بر دیواره های غار ها، نشانگر آن است که انسان ها از ابتدای تاریخ، شیفته شنیدن قصه بوده اند. آن ها پس از یک روز سخت، در شب های تاریک، در غاری کنار آتش می نشستند و قصه گوش می کردند.
اشتیاق به شنیدن قصه، هنوز هم در بشر وجود دارد. تنها اَشکال روایت متنوع تر شده و دیگر نیازی به پناه بردن درون غار ها هم نیست!
در عصر حاضر، بشر به جای نشستن دور آتش، مقابل تلویزیون یا پرده سینما می نشیند و به قصه ای در پس فیلم یا نمایش گوش فرا می دهد.
شنوندگان یا خوانندگان هر قصه، از ورود به جهان رویا ها لذت فراوان می برند و در کنار آن انبوهی از تجربه، دانش و بینش هم کسب می کنند. آنان همواره برای لذت بردن و به همراه آن دانستن، اشتیاق داشته اند. اما قصه گو چطور؟ چه انگیزه ای باعث می شود که او تمامی دانش و توان خود را برای جان بخشیدن به یک قصه به کار گیرد؟ یک پاسخ، میل و نیاز طبیعی انسان به شهرت است.
اما داستان های کوتاه این کتاب، آثار نویسندگانی است که نامی از خود به جای نگذاشته اند. آنان در سال های اخیر، اثار خود را در رسانه های جمعی سراسر جهان منتشر کرده اند و می کنند تا دیگران در هر کجای پهنه گیتی، آن ها را بخوانند و لذت ببرند.
در میان این آثار، داستان های واقع گرا، تخیلی و افسانه ای به چشم می خورد. اما ویژگی اصلی این داستان های کوتاه، همچون آثار کلاسیک، تمرکز بر پیام اخلاقی و انسانی آن ها است.
این داستان ها از نظر شخصیت پردازی، عمتاً تیپیک هستند. همچنین در آن ها به صحنه پردازی، فضا سازی و از این قبیل نکات، توجه چندانی نشده است. ماجرای آن ها پیچیدگی خاصی ندارد و معمولاً با ضربه پایانی که همراه با پیام اثر است، خاتمه می یابند.
درونمایه همه این آثار، دغدغه های همیشگی بشر است؛ از این رو این آثار، تاریخ مصرف ندارند و هیچ محدتوده جغرافیایی را نمی توان برای آن ها و مخاطبانشان تصور کرد؛ و همین عامل جهانی شدن آن ها است.
داستان های این مجموعه، از میان صد ها اثر، انتخابی و ترجمه شده است و این آثار، نه لزوماً بهترین ها، بلکه آن هایی هستند که بیشترین تاثیر را بر مترجم گذاشته اند.

ادامه مطلب
نوشته شده در یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:24 توسط ardavan| |

آرامش داشته باشید و ساکت بنشینیدو به ادمه مطلب بروید


ادامه مطلب
نوشته شده در یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:21 توسط ardavan| |

 

توجه داشته باشید که باید بدون مکث جواب بدید !

به ادامه مطلب برو


ادامه مطلب
نوشته شده در یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:19 توسط ardavan| |

 

قانون صف:
اگر شما از یک صف به صف دیگری رفتید، سرعت صف قبلی بیشتر از صف فعلی خواهد شد.
قانون تلفن:
اگر شما شماره‌ای را اشتباه گرفتید، آن شماره هیچگاه اشغال نخواهد بود.
قانون تعمیر:
بعد از این که دست‌تان حسابی گریسی شد، بینی شما شروع به خارش خواهد کرد.
قانون کارگاه:
اگر چیزی از دست‌تان افتاد، قطعاً به پرت‌ترین گوشه ممکن خواهد خزید.
قانون معذوریت:
اگر بهانه‌تان پیش رئیس برای دیر آمدن پنچر شدن ماشین‌تان باشد، روز بعد واقعاً به خاطر پنچر شدن ماشین‌تان، دیرتان خواهد شد.
قانون حمام:
وقتی که خوب زیر دوش خیس خوردید تلفن شما زنگ خواهد زد.
قانون روبرو شدن:
احتمال روبرو شدن با یک آشنا وقتی که با کسی هستید که مایل نیستید با او دیده شوید افزایش می‌یابد.
قانون نتیجه:
وقتی می‌خواهید به کسی ثابت کنید که یک ماشین کار نمی‌کند، کار خواهد کرد.
قانون بیومکانیک:
نسبت خارش هر نقطه از بدن با میزان دسترسی آن نقطه نسبت عکس دارد.
قانون تئاتر:
کسانی که صندلی آنها از راه‌روها دورتر است دیرتر می‌آیند.
قانون قهوه:
قبل از اولین جرعه از قهوه داغتان، رئیس‌تان از شما کاری خواهد خواست که تا سرد شدن قهوه طول خواهد کشید. 
نوشته شده در یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:16 توسط ardavan| |

اگر علاقمند به خواندن داستان های کوتاه و زیبا با مضمون های ادبی هستید به ادامه مطلب کلیک کنید.


ادامه مطلب
نوشته شده در یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:,ساعت 21:4 توسط ardavan| |

انسان‌ها به شيوه هنديان بر سطح زمين راه مى‌روند. با يک سبد در جلو و يک سبد در پشت. در سبد جلو, صفات نيک خود را مى‌گذاريم. در سبد پشتي, عيب‌هاى خود را نگه مى‌داريم. به همين دليل در طول زندگى، چشمانمان فقط صفات نيک خودمان را مى‌بيند و عيوب همسفرى که جلوى ما حرکت مى‌کند. بدين گونه است که درباره خود بهتر از او داورى مى‌کنيم، غافل از آن که نفر پشت سرى ما هم به همين شيوه درباره ما مى‌انديشد!

نوشته شده در یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:,ساعت 12:29 توسط ardavan| |

 

لازم است گاهی از خانه بیرون بیایی و خوب فکر کنی ببینی باز هم می‌خواهی به آن خانه برگردی یا نه؟
لازم است گاهی از مسجد،کلیسا بیرون بیایی و ببینی پشت سر اعتقادت چه میبینی ترس یا حقیقت؟
لازم است گاهی از ساختمان اداره بیرون بیایی، فکر کنی که چه‌قدر شبیه آرزوهای نوجوانیت است؟


 
 
لازم است گاهی درختی، گلی را آب بدهی، حیوانی را نوازش کنی، غذا بدهی ببینی هنوز از طبیعت چیزی در وجودت هست یا نه؟


 
 
لازم است گاهی پای کامپیوترت نباشی، گوگل و ایمیل و فلان را بی‌خیال شوی، با خانواده ات دور هم بنشینید ، یا گوش به درد دل رفیقت بدهی و ببینی زندگی فقط همین آهن‌پاره‌ی برقی است یا نه؟


 
 
لازم است گاهی بخشی از حقوقت را بدهی به یک انسان محتاج تا ببینی در تقسیم عشق در نهایت تو برنده ای یا بازنده؟


 
 
لازم است گاهی عیسی باشی، ایوب باشی، انسان باشی ببینی می‌شود یا نه؟


 
 
و بالاخره لازمست گاهی از خود بیرون آمده و از فاصله ای دورتر به خودت بنگریواز خود بپرسی که سالها سپری شد تا آن شوم که اکنون هستم آیا ارزشش را داشت ؟
نوشته شده در یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:,ساعت 12:28 توسط ardavan| |

 

 

از زرتـشت سئوال کردند:
زندگی خود را بر چند اصل استوار کردی؟
فرمودند:
1. دانستم کار مرا ديگری انجام نمی دهد، پس
تلاش کردم.
2. دانستم که خدا مرا می بيند، پس
حيا کردم.
3. دانستم رزق مرا ديگری نمی خورد، پس
آرام شدم.
4. دانستم پايان کارم مرگ است، پس
مهيا شدم

نوشته شده در یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:,ساعت 12:24 توسط ardavan| |


آخرين مطالب
» آغاز دوست داشتن
» دل گرفته
» سهراب
» روزگار
» دوستت دارم........
» فروم وبلاگ
» بین رویاهای هر شب جستجویت می کنم
» غبطه
» دلتنگی
» حتی اگر حرفی هم نبود
» عشق
» در نگاهت
» نرم افزار ضد هک و جاسوسی
» تمام مطالب
» دلتنگی
» عکس های دل گرفته
» دوباره
» ای کاش
» دلتنگ

Design By : RoozGozar.com